به گزارش خبرنگار مهر، مجتمع کتاب شهر کاغذی شیراز، میزبان فرهاد رفیعی و مجموعه داستانِ تازهاش بود. در این گردهمایی بابک طیبی و زهرا راستی، «زمستان شغال» را نقد و بررسی کردند. این مجموعه داستان به مدد نشر نیماژ در سال ۱۳۹۸ به چاپ رسیده است. گزیدهای مکتوب از گفتوشنودهای آن روز را در ادامه میخوانید:
بابک طیبی که نزدیک به ۱۰ اثر منتشرشده را در کارنامه نویسندگیِ خود دارد، با تأکید بر اینکه نگاه من، تنها نگاه نویسندهای بر اثر نویسندهای دیگر است، اذعان داشت: مجموعه داستان زمستان شغال، معرف نویسندهای است که بیش از دو دهه در آرامش و بهدور از حاشیهها خوانده و نوشته است.
طیبی ضمن تبریک به فرهاد رفیعی بابت خلق اثری ماندگار در یکی دو دهه اخیرِ ادبیات ایران، دلایل این ادعا را برشمرد و گفت: همانگونه که عبداللهبن مقفع میگوید متن خوب آن متنی است که هرکس ببیند بگوید من هم میتوانم بنویسم اما از نوشتناش عاجز باشد، نثر و زبانِ این اثر هم از این قاعده مستثنی نیست. زبان در داستانهای رفیعی بهگونهای است که هوار نمیکشد و میان قصه و مخاطب قرار نمیگیرد. مانند موسیقیِ فیلمِ خوب که مخاطب در پایان میپرسد مگر فیلم موسیقی هم داشت؟
نویسنده «زندهرود در تکریت»، با گرامیداشت یاد حافظ و سعدی تا ابراهیم گلستان و سیمین دانشور و ابوتراب خسروی، «زمستان شغال» را محصول و در ادامه ادبیاتِ ناب شیراز دانست و افزود: نویسنده اثر در رفتار خود با واژه با دقت و خسّت هرچه تمامتر برخورد کرده است. واژه در آثار او اصالت دارد. اندیشه و روایت تأثیرگذار هستند و توانسته است مجموعهای تصویری برای دیدن و خواندن و غرق شدن در داستان بسازد.
او با اشاره به شکلگیری داستان در ذهن خواننده درست از هنگامی که به نقطه پایانیِ آنها میرسد ادامه داد: علاوهبر این ویژگی، انتخاب زاویه دید مناسب نیز از دیگر کارکردهای مثبت مجموعه است. نویسنده با پا گذاشتن در جهان وقایع داستان با وسواس به آدمها و موقعیتها نگاه میکند. گویی فیلمسازی مؤلف باشد که دوربین روایتاش را در بهترین جای ممکن کار گذاشته است. همچنین میتوان به بیان غیرمستقیم هنری در اثر اشاره کرد؛ به مرکز هدف نزدن. گفتن و نگفتن. برخلاف لختنویسیهایی که این روزها مرسوم شده است و برخی از نویسندگان گمان میبرند وقیحانه نوشتن، یک ویژگی هنری به شمار میآید.
طیبی با بیان اینکه داستانِ قدرتمند، تأویل و تفسیرهای گوناگون مخاطب را از آن خود میکند، به منظومهی فکری رفیعی اشاره کرد و گفت: مخاطب، تنها با یک مجموعه داستان مواجه نیست بلکه با بستهای فرهنگی و ماندگار روبهروست که نویسنده با درک درست و هنری از زمانهاش و با زبان ادبیات، آن را ارائه میدهد. از این رو بدون اراده آگاهانه نویسنده، موجب شده است میان آدمها و موقعیتهایشان ارتباطات و مشابهتهایی ایجاد شود.
در ادامه گفتوگو، زهرا راستی بهعنوان منتقد و ادبپژوه، با تأکید ویژه بر داستانها بهطور جداگانه، خلاصهای از آنها را به گوش حاضرانِ در جلسه رساند و بیان کرد: باتوجه به اینکه راوی و فرم روایت در هر شش داستان از الگویی مشابه پیروی میکنند، شاید این پرسش مطرح شود که چرا نویسنده در داستانهای مجزای کتاب تنوع زاویه دید به خرج نداده است. اما هنگامی که همان منظومهی فکری گفته شده را مدّ نظر قرار میدهیم، میبینیم زمستان شغال مجموعهای از یک زندگی اجتماعی و روزمرّه است که هر داستان، برشی از آن کُل را نمایش میدهد و درنتیجه انتخاب فرم روایت و راوی امری هدفمند بوده است.
راستی، ضمن خوانش خلاصه داستان «سرگذشتهای مدفون» به شرح ویژگیهای آن پرداخت و گفت: داستانِ سرگذشتهای مدفون، چهار شخصیت اصلی و فرعی دارد که به پیشبرد قصه کمک میکنند. پسر که همان راوی اولشخص است، پدرِ تکرارشونده، منصور و مردِ ناشناس. روایتِ رفت و برگشتیِ داستان از اکنون شروع میشود و به گذشته میرود و در اکنونی دوباره تمام میشود. قصه، زبانی ادبی، پرشور و مهربان دارد. تعابیرِ بیتکلف و واقعی، دشواریِ وقایعِ فراواقعی را هموار میسازد. شروع داستان با گرهافکنی همراه است که چرا؟ در طول داستان گرهگشایی میشود که به این دلیل! و در پایان به نقطهی اوج میرسد که چگونه؟ از اینمنظر پایانبندیِ آشکارِ داستان پاسخی برای این پرسش خواهد بود. موضوعِ خرافهپروری، درونمایهی مرگ و میل به زیستن را پررنگ میکند. یا شاید موضوعِ رجعتِ پدران، درونمایه تمام نشدنهایِ همیشگی از قالبی به قالب دیگر را بسازد.
زهرا راستی با توضیح مرز باریک میان رئالیسم جادویی و سوررئال، سرگذشتهای مدفون را در زمره رئالیسم جادویی دانست و ادامه داد: واقعیت تلخِ روزمرگیها و مرگ گریزناپذیر که با جادویِ تمدید حیات، لذتی خیالانگیز میدهد و با رقّتی از بیچارگی در کام مینشیند، رئالیسم جادویی را میسازد. داستان با مرگ شروع میشود، با مرگِ منصور ادامه مییابد و با مرگ پدر پایان میپذیرد. در این میان خرافه دستآویزی است تا روزگار حیات، چندباره و چندباره تمدید شود اما همین دلبستگیهای زیستن، عاملی میشود برای بیاثر کردنِ جاودانگی. مرگ در اثر با قدرت میتازد و جادو هم نمیتواند او را برای همیشه به تعویق بیاندازد.
باری دیگر بابک طیبی به میدانِ گپ و گفت آمد و ضمن تصریح آدمهای داستان، اعلام کرد: آنها همانقدر نیمچه مقدساند که همانقدر آلوده به خرافه. از پلههای قداست بالا میروند و از ارتفاع خرافات با سر به زمین سقوط میکنند. آدمهایی که به بلندای اسطوره آویزان میشوند و هویتشان در این آویزانی معنا پیدا میکند؛ اما از همان بلندا بازمیافتند. با این نگاه، اگر بخواهیم یک کلمه برای این مجموعه انتخاب کنیم سقوط است. تمام شخصیتهای داستانها درحال افتادن هستند.
زهرا راستی نیز خلاصه داستانِ دیگری به نام «روحیخانم» را خواند و در تحلیل آن گفت: راوی داستان، پسرِ روحیخانم و اولشخص است. فرم روایت از خاطرهگویی به توصیفِ حال رفت و آمد دارد. نمادهایی چون گمکرده و کبوتر سفید و گربه سیاه و پر و بال و نجاتبخشی، داستان را به مسیر منجیگری در زمانهی سیاه سوق میدهد. همچنین موضوع اجتماعیِ اثر، درونمایهای رنجافزا دارد.
این منتقد و روزنامهنگار افزود: داستانِ روحیخانم محتوایی آمیخته با رنج و درد دارد. فرشتهخو و فرشتهپیکری که در زیست واقعگرایانه امروزی در میان مردم نفس میکشد و راه گریزی ندارد. رنجها را میبیند و به جان میخرد و چیزی از رنج خود نمیکاهد. در این داستان، قهرمانِ فراواقعی، عشقِ گمشده را نمایش میدهد و برای غریبه و آشنا از تن و جان خود مایه میگذارد. روحیخانم؛ روحانگیز. زنی روحبخش با بالهایی برای پرواز که به اشتباه اسیر کرهی خاکی و مردمانِ بیوفایش شده و نمیتواند بگریزد. او فقط با اوج گرفتنی ناکام بیش از پیش در سرداب سوت و کور زندگیاش فرو میلغزد.
طیبی در پایان با یادآوری این نکته که بهترین آثار جهان رگههایی از طنز دارند، بیان کرد: به عنوان گلایهای سلیقهای معتقد هستم جای طنز در مجموعه داستان زمستان شغال خالی است و با بودناش میتوانست زهر اندوه غالب در اثر را بگیرد.
راستی نیز در فرجام سخن به نتیجهگیری کلی اکتفا و اعلام کرد: شش داستانِ مجموعه زمستانِ شغال با راوی اول شخص که همگی زبان و کلام مردانه دارند روایت میشود. داستانها در بستر مشخصی از روایت، نقل میشوند. از اکنون شروع شده و به گذشته میرود و در اکنون تمام میشود. هر داستان با اینکه در فضایی کاملن شهری و انسانی و واقعی به وقوع میپیوندد ولی برای خود یک عنصر خیالانگیز و جادویی دارد که همین امر، مجموعه را در زمرهی مکتب رئالیسم جادویی جای میدهد. دردهای اجتماعی و ناهنجاریهای رفتاری زمینهساز عبور روح و فکر از حد و مرز متعارف خود شده است. ازاینرو فراواقعگرایانه بودنِ اثر کمبودِ مدّ نظر روحی-روانی را آشکارتر به نمایش میگذارد. شخصیتپردازیها و پردازش فضای داستانی با قدرت و مهارت ویژهای انجام گرفتهاند و احساسهای گوناگونی از قبیل ترس، وحشت، غم، ناامیدی و درد را در مخاطب زنده نگاه میدارند. خواننده اثر در این همزادپنداریِ اول شخصی و در مواجهه با مسائل واقعی و همیشگی که در محیط پیرامونش جاری است، با راوی داستانها از مرگ میگریزد و در رنج میآمیزد و به زندگی میآویزد. داستانها بنا به ماهیت اجتماعیشان درونمایههای سیاه و تلخ و گزندهای دارند و همین تلخی بخاطر همزمانی با عصر مخاطب در کاماش شیرین میآید. تلخیِ ملس!
وی افزود: مرگ، پیدا و پنهان در اثر نمود دارد و گاهوبیگاه رخ نشان میدهد. همگی بهنحوی به زیستن چنگ زدهاند هرچند مرگ، شکستناپذیر است. بنابر نکات گفته شده، داستانها پایانبندی تلخ و تکاندهندهای دارند. داستان اول با مرگ پدر پایان میپذیرد و بُهت پسر. داستان دوم با بیخانمانی و دربهدری به پایان میرسد. پایان داستان سوم سقوط روحیخانم است و ماندن در سرداب تنهایی. در داستان چهارم پسر از درخت آویزان میماند تا لحظهای که مرگش فرا برسد. داستان پنجم پیری و ناتوانی را نمایش میدهد و با تصمیم به خودکشیِ شخصیتهایش تمام میشود و در داستان ششم هرچند خون و خونریزی پایانی نداریم اما مرگ در کمین است. عنصرهای خیالانگیز موجود در اثر عبارتند از: خرافهپرستیِ جادویی که منجر به تمدید حیات میشود، تغییر زاویه دید و گذر شخصیتی حیران از کالبد شخصیتِ عاصی دیگر، فرشتهپیکریِ زنی غمخوار و دلسوز که هم مادر است و هم همسر، عاشقانههای نادیده و ناشنیده که در سطح شهر رواناند مانند همان سروِ خرامانِ شیرازی، برقرای ارتباط زوجی با زوجی دیگر از راه تلویزیون و تماشای خود در قالب زندگی دیگری و ادغام شدنشان در هم، و درنهایت بر سر جنازهی خود ایستادن و فراتر دیدن و همنوایی با شغال درندهی وجود.
راستی، نمادین بودن داستانها را از دیگر ویژگیهای اثر دانست و خبر داد: به فراخور محتوا در هر داستان دو یا چند نماد وجود دارد که مخاطب را به فکر و خیال میافکند. او بهعنوان سخن پایانی، خواندن زمستانِ شغال را به آنانی که در سیطره زیست اجتماعی گیر افتادهاند و با تخیل و جادو تلخیهای زمانه را شفافتر میبینند توصیه کرد. به آنانی که میدانند مرگ و اندوهِ وجودی را فراری نیست.
احمد اکبرپور، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان نیز به عنوان یکی از مهمانهای جلسه در نظری اعلام کرد: زبان داستانهای رفیعی خاص خود اثر است و با زبان معیار فاصله دارد و این استقلال زبانی قوت کار اوست.
وی با ایراد به کمبود دیالوگ نسبت به حجم داستانها گفت: یکی از کارکردهای دیالوگ این است که خواننده را از بار سنگین بندهای پر و پیمان نجات میدهد اما در این مجموعه خیلی کم به آن پرداخته شده است. همچنین انتخاب اسم یکی از داستانها به عنوان اسم اصلی مجموعه پسندیده نیست چرا که حس برتری آن داستان منتقل میشود و کار را برای نویسنده سخت میکند.
اکبرپور ضمن تبریک به قلم رفیعی و جسارتاش در ساخت فضایی غیرواقعی افزود: تاکنون وجه غالب داستانهای ما در ایران رئال بوده است و جسارت نویسنده ستودنیست که در این فضای واقعی به دنیای فراواقعیها ورود کرده است.
فرحناز عباسی، نویسنده حاضر در جلسه نیز با ستایش زبان منحصربهفرد اثر، داستان «بینهایت» را نمایشی موفق از مسائل اجتماعی روز دانست و بیان کرد: این داستان که در فضایی کاملا واقعی و تکراری شکل میگیرد با کمک فرم و تکنیک، فراواقعی و اثرگذارتر شده است.
وی افزود: اتفاقا دیالوگ در داستان «بینهایت» کارکرد مثبتی دارد و بنای نقل آن بر همین گفتوگوها استوار است. همچنین ویژگیهای زنانه و مردانه در این داستان همسطح است و نگاه جنسیتی به میان نمیآید.
مجتبی فیلی نیز به عنوان منتقد و نویسنده مهمان در این گردهمایی، به وجود برجسته مرگ در داستانها اشاره کرد و گفت: در تمامی داستانهای «زمستان شغال» زیرلایه مرگاندیشی وجود دارد. گفتن و نگفتنها درباره مرگ تا پایان قصه با مخاطب همراه است. با این توجه، مرگ و روابط خانوادگی دو عنصر کلیدی اثر هستند که ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند.
فیلی، نزدیک بودن زمان و مکان داستانها به زمان و مکان مخاطب را از ویژگیهای ممتاز اثر دانست و بیان کرد: از زمانه اکنون و آدمهای امروزی نوشتن کار دشواری است. اما فرهاد رفیعی در آن موفق بوده. به عقیده او اغلب داستانهای زمستان شغال تصویری هستند و همین امر موجب ماندگاری آنها در ذهن مخاطب میشود.
فیلی، فرهاد رفیعی را نویسندای بیسرو صدا و بیادعا دانست که کمتر دیده شده اما داستانهایش کار خودشان را میکنند.
غلامحسین دهقان نویسنده «عکس سلفی با مرده» نیز خلق فضاهای خاص در این مجموعه داستان و دوری از رئالیسم را نقطه قوت اثر دانست و افزود: از دیگر ویژگیهای برجسته اثر، پیوند جهان اسطورهای و جهان امروزی است. دهقان با تأکید بر اینکه فرهاد رفیعی نگاه کلیتری به شخصیتپردازی در مجموعه داستانِ خود دارد اما شخصیتپردازیِ روحیخانم را بسیار قدرتمند و موشکافانه تصریح کرد.
سعیده احمدی نیز به عنوان یکی از مخاطبان عام در جلسه به زبانِ دیرفهمِ داستانها اشاره کرد و گفت: با اینکه خواندن این کتاب برایم لذتبخش است اما این حجم از سختنویسی از شمار خوانندگان میکاهد و اجازه نمیدهد همه سلیقهها با آن ارتباط برقرار کنند.
گفتنی است بابک طیبی در پاسخ به او اعلام کرد: «ای نویسنده گرامی؛ تو اگر متن خودت را بخاطر لایه عوام و همهفهم شدن پایین بیاوری، این مخاطبی که تو متنات را بخاطرش پایین آوردی، هفت هشت ده سال دیگر فرهیختگی کسب میکند و آگاهتر میشود و اولین کسی که یقهات را میگیرد همین مخاطب است. درنتیجه به جای اینکه ادبیات را پایین بیاوریم که همه بفهمند مردم بیایند بالا که ادبیات را بفهمند.
فرهاد رفیعی نیز بهعنوان آخرین فردی که گوی صحبت را در دست میگرفت، ضمن قدردانی از ادبدوستان و ادبپرورانِ حاضر در جلسه، به نکتهای درباب پردازش دیالوگ اشاره کرد و گفت: پرداخت محدود دیالوگ در داستانهای این مجموعه امری آگاهانه بوده است.
خالق اثر افزود: کمبود دیالوگ در داستانهایم نشانگر کمبود دیالوگ میان خودِ واقعیمان است. آدمهای دنیای امروزی به ندرت از طریق گفتمان ارتباط برقرار میکنند. زیرا همه چیز شخصی و درونی شده است.
این استاد دانشگاه ادامه داد: بر فرض مثال در داستان «بینهایت» که گفتوگوی بیشتری داریم همین دیالوگ منجر به درگیری میشود. یعنی آدمها تا وارد گفتوگو با یکدیگر میشوند تنش بالا میگیرد و اختلافها بروز میکند.
رفیعی، با بیان اینکه اگر بخواهم یک عبارت دربارهی «زمستان شغال» ارائه بدهم آن هم، کمبود جسارت و واکنش است، اظهار کرد: شغال در این داستان نماد همین جسارت و خشونتی است که در خودمان کشتیم یا نهانش کردهایم و از راههای غیرمعمول و بهطرز ناپسندی بروز کرده یا عکسالعمل ذهنی و مخرب ایجاد میکند.
او در پایان امیدوار بود، کتاب موجب پیوندی ادامهدار میان او و دیگران بشود تا بهتر بنویسد و بیشتر بخوانند.
شایانِ توجه است که فرهاد رفیعی نخستین داستان خود را در سال ۱۳۸۰ در ماهنامهی «کارنامه» به چاپ رسانده است. پس از آن، نشر ثالث در سال ۱۳۹۴ مجموعه داستان «شب مارهای آبی» او را چاپ و منتشر کرد.
نظر شما